خانه عناوین مطالب تماس با من

نیلوفر آبی

نیلوفر آبی

پیوندها

  • W.A.V.E.S

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • ای بازگشته
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1386 1
  • خرداد 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 1
  • مرداد 1385 1
  • تیر 1385 2
  • اردیبهشت 1385 2
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 2
  • شهریور 1384 1
  • مرداد 1384 4
  • تیر 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 1
  • بهمن 1383 1
  • آذر 1383 2
  • آبان 1383 1
  • مهر 1383 1
  • شهریور 1383 2
  • مرداد 1383 2
  • تیر 1383 7
  • خرداد 1383 1
  • اردیبهشت 1383 3
  • فروردین 1383 7
  • اسفند 1382 2
  • بهمن 1382 5
  • دی 1382 3
  • آذر 1382 6
  • آبان 1382 10
  • مهر 1382 15
  • شهریور 1382 13
  • مرداد 1382 11
  • تیر 1382 6
  • خرداد 1382 9
  • اردیبهشت 1382 4
  • فروردین 1382 1

آمار : 91526 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] شنبه 24 خرداد‌ماه سال 1382 22:35
    یک دسته گل به یاد کسانی که قلبشان را شکسته ام یک دسته گل برای آنان که گفتند دوستت دارم و برای همیشه از یادم بردند یک دسته گل برای لحظه هایی که قشنگ بود و تلخ شد یک دسته گل به یاد نگفته ها به یاد رنگ دیگر مهتاب و بوی شب به یاد روزهای نیامده و نرفته یک دسته گل امشب به آب خواهم داد
  • [ بدون عنوان ] جمعه 23 خرداد‌ماه سال 1382 18:25
    هیچ صیادی در جوی حقیری که به گودالی میریزد مرواریدی صید نخواهد کرد من پری کوچک غمگینی را می شناسم که در اقیانوس مسکن دارد و دلش را در یک نی لبک چوبین می نوازد آرام آرام پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 18 خرداد‌ماه سال 1382 21:05
    در گذر از جاده زندگی آموختم که: میتوان در یک لحظه تصمیم گرفت و یک عمر رنج کشید. بلوغ به تجربه های تو و درسها یی که از آن گرفتی مربوط است نه به سالهای زندگیت. قهرمان کسی است که کاری را که لازم است انجام شود ٫بی توجه به عواقب آن انجام دهد. گاهی حق داری عصبانی باشی٫اما حق نداری ظالم باشی. حتی زمانی که چیزی برای بخشیدن...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 17 خرداد‌ماه سال 1382 19:43
    If You Don't know me By Now You will Never,Never,Never Know Me
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 14 خرداد‌ماه سال 1382 14:16
    تو این روزهای پر از اضطراب و استرس تنها آرزویی که دارم اینه که یک ماه بخوابم و بعد از یه ماه بهم بگن: پریناز! همه درسات پاس شد٫همه اون چیزایی که نگرانشون بودی به خوبی وخوشی تموم شدن ... کاش زندگی هم یه ریموت کنترل داشت و هر موقع که حس می کردی که دیگه نمیتونی اون شرایطو تحمل کنی زمانو می کشیدی جلو و به یه جایی میرسوندی...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 9 خرداد‌ماه سال 1382 00:18
    نهم خرداد ٫ساعت هفت ونیم صبح بعد از یک سال دوباره فرا رسید و حال و هوای یکسال پیشو دوباره زنده کرد...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 6 خرداد‌ماه سال 1382 21:16
    بعد از یه کلاس خفن که همه این جوری استاد و نگاه می کنن٫ تا پاتونو تو حیاط دانشگاه می ذارین ٫بارون شروع می کنه به باریدن٫جوری که تا برسین به دم در دانشگاه تقریباً خیس میشین وبعد هم سوار تاکسی که می شین ٫جناب راننده جوری چپ چپ نگاتو ن می کنه شدیداً احساس شاخدار بودن بهتون دست می ده و بعد هم که می شینین تو ماشین ٫بعد...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 3 خرداد‌ماه سال 1382 18:45
    توجه٫توجه: قبل از نوشتن شعر یه چیزی رو می خواستم بگم.اونم اینه که : دوستای عزیز و گلم! لطفاً بعد از خوندن این شعر فکر نکنین که من از چیزی ناراحت و غمگینم و دچار یاس نشین...من خوب خوبم... فقط از این شعر خوشم اومد ٫خواستم شما هم بخونینش و اگه خوشتون اومد ٫مثل بعضیا تو وبلاگتون بذارین ... آواره نیمه شب بود و غمی تازه نفس...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 2 خرداد‌ماه سال 1382 10:31
    برید اینجا---> http://www.goolih.com و از آهنگ قشنگش لذت ببرید... اینم متن آهنگ: I feel I know you I don't know how I don't know why I see you feel for me You cried with me You would die for me I know I need you I want you To be free of all the pain You have inside You cannot hide I know you tried To be who you...
  • قاصدک چهارشنبه 31 اردیبهشت‌ماه سال 1382 18:07
    قاصدک!هان ٫چه خبر آوردی؟ از کجا٫وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی٫اما٫اما گرد بام ودر من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری- باری٫ برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس٫ برو آنجا که ترا منتظرند. قاصدک! در دل من همه کورند و کرند. دست بردار از این در وطن خویش غریب. قاصد تجربه های همه تلخ. با دلم...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1382 12:44
    کاخی را که با ذره ذره ی وجودمان ساخته بودیم٫با انتخاب راهی که درستش می پنداشتم٫ فرو ریختم. چه ظالمانه و چه نا آگاهانه باورهایش را گرفتم و با ناباوری که غمی است جانکاه و دردآور ٫جایگزینشان کردم. سخت است... مرگ آور است... همگان را ساده و خیر خواه انگاشتن مرا به قعر این دره ی تاریک ٫که بودن در آن حتی برای لحظه ای طاقت...
  • رشک نوبهار چهارشنبه 24 اردیبهشت‌ماه سال 1382 19:13
    من مرگ نور را باور نمی کنم و مرگ عشقهای قدیمی را مرگ گل همیشه بهاری که می شکفت در قلبهای ملتهب ما * مانند ذره ذره ی مشتاق پرواز به جانب خورشید آغاز کرده بودم با این پر شکسته تا آشیان نور پرواز کرده بودم * اینک منم نشسته به ویرانسرای غم اینک منم گسسته ز خورشید و نور و عشق در قلب من نشسته زمستان دیر پا * من را نشانده...
  • به که دل باید بست؟ سه‌شنبه 2 اردیبهشت‌ماه سال 1382 18:26
    به که دل باید بست؟ به که شاید دل بست؟ سینه ها جای محبت همه از کینه پر است هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تورا گرم٫ پاسخ گوید نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر قدمی ٫ راه محبت پوید ***** خط پیشانی هر جمع خط تنهاییست همه گلچین گل امروزند در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست ***** به که دل باید بست؟ به که شاید دل بست؟ نقش...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 30 فروردین‌ماه سال 1382 23:24
    تو به من خندیدی و نمی دانستی من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم باغبان از پی من تند دوید سیب را دست تو دید غضب آلود به من کرد نگاه سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک و تو رفتی و هنوز٫ سالها هست که در گوش من آرام ٫آرام خشخش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم و من اندیشه کنان غرق این پندارم که چرا خانه کوچک ما...
  • 134
  • 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • صفحه 5