خانه عناوین مطالب تماس با من

نیلوفر آبی

نیلوفر آبی

پیوندها

  • W.A.V.E.S

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • ای بازگشته
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1386 1
  • خرداد 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 1
  • مرداد 1385 1
  • تیر 1385 2
  • اردیبهشت 1385 2
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 2
  • شهریور 1384 1
  • مرداد 1384 4
  • تیر 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 1
  • بهمن 1383 1
  • آذر 1383 2
  • آبان 1383 1
  • مهر 1383 1
  • شهریور 1383 2
  • مرداد 1383 2
  • تیر 1383 7
  • خرداد 1383 1
  • اردیبهشت 1383 3
  • فروردین 1383 7
  • اسفند 1382 2
  • بهمن 1382 5
  • دی 1382 3
  • آذر 1382 6
  • آبان 1382 10
  • مهر 1382 15
  • شهریور 1382 13
  • مرداد 1382 11
  • تیر 1382 6
  • خرداد 1382 9
  • اردیبهشت 1382 4
  • فروردین 1382 1

آمار : 91601 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 31 شهریور‌ماه سال 1382 20:36
    - قلبت رو از نفرت خالی کن. ـ همه نگرانی ها رو از ذهنت پاک کن. - ساده زندگی کن. -زیاد ببخش. -کمتر توقع داشته باش. من که دارم سعی می کنم اینجوری باشم... شما چی؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 29 شهریور‌ماه سال 1382 19:09
    هورااااا من برگشتم با یه بغل خاطره قشنگ و به یاد موندنی ... خیلی خیلی خوش گذشت... چی؟ کجا رفته بودم ؟ به قول بچه ها اونور آب ( کاش میشد با دست هم اونور آبو نشونتون بدم ) ببخشید که بی خبر رفتم و ازتون حتی خداحافظی هم نکردم...آخه داستان رفتنم خیلی جالب شده بود ... من بلیطم از دو٫ سه هفته قبل رزرو شده بود و ویزام دقیقاً...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 20 شهریور‌ماه سال 1382 12:01
    وقتی عاشق شدم فرصت بیشتری پیدا کردم فرصت بیشتری پیدا کردم که پرواز کنم و زمین بخورم ! و این عالی است!... هر کسی شانس پرواز کردن و به زمین خوردن را ندارد تو این شانس را به من بخشیدی متشکرم ! شل سیلورشتاین
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 18 شهریور‌ماه سال 1382 16:23
    بالاخره این سیستم نظرخواهی بلاگ اسکای راه افتاد باز از پس شیشه عینک ٫ استاد سرزنش وار مرا می نگرد باز از چهره من میخواند که چه ها بر دل من میگذرد میکند مطلب خود را دنبال بچه ها عشق گناه است گناه مبصر آن روز چو اسمم را خواند بی سبب داد کشیدم غایب همکلاسان جملگی خندیدند که جنون گشته بر طفلک غالب اما آنان نمیدانستند که...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 16 شهریور‌ماه سال 1382 21:13
    دشمن دوست نما را نتوان کرد علاج شاخه را مرغ چه داند که قفس خواهد شد این شعرو دیروز به همراه یه لینک تو وبلاگم دیدم... چشمتون روز بد نبینه که داشت قطرات اشکم سرازیر می شد فوری رفتم تو میل باکسم که یه میل به Blogsky Group بزنم و زدم ولی چند لحظه بعد Id یاهوم هم هک شد خدا نصیبتون نکنه ولی خیلی بده که آدم به یه چیزی دل...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 15 شهریور‌ماه سال 1382 15:11
    بعضی ها ناخن هایشان را مانیکور می کنند. بعضی ها خوب کوتاهشان می کنند. بعضی ها سوهان می زنند. اما من همه شان را کاملاً می جوم. درسته ٫ عادت خیلی بدیه ٫ اما قبل از اینکه ملامتم کنید ٫ یادتان نرود که تا به حال حتی ٫ یک نفر را هم با ناخن خراش نداده ام . شل سیلور اشتاین
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 13 شهریور‌ماه سال 1382 15:15
    آخه چطور ممکنه ؟ چطور یه آدم ٫ آدمی که شناختی از تو ٫ به خصوص تو این چند ساله نداشته می تونه چیزایی رو بهت بگه که وقتی می شنوی با خودت میگی :الانه که دو تا شاخ خوشگل رو سرم سبز بشه جدی ! باورم نمیشد ...آخه چه جوری می تونه هر چیزی که تو ذهنمه بخونه و از مشکلات اخیرم باهام حرف بزنه ؟ !! من در حال حاضر در حالت کُما به سر...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 11 شهریور‌ماه سال 1382 20:34
    هر وقت کسی را می بینم که وارونه در آب ایستاده خنده ام میگیرد هر چند نباید بخندم چون شاید در جهانی دیگر دیاری دیگر زمانی دیگر او راست ایستاده باشد و من وارونه ! ****************** اقا من کلی اومدم اینجا ابراز احساسات کردم و نوشتم که تو این یکی دو روزه چی کارا کردم این بلاگ اسکای حالمو گرفت و به محض publish کردن مارو...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 9 شهریور‌ماه سال 1382 11:21
    برای رسیدن به توست که پرواز می کنم ٫ نکند قفس باشی ! راستی آهنگ وبلاگمو عوض کردم ٫ نظرتون چیه؟
  • [ بدون عنوان ] جمعه 7 شهریور‌ماه سال 1382 23:01
    یه موقعهایی آدم تو اوج خوشی و خوشحالی یه اتفاقاتی براش میفته و یا یه موضوعات ناراحت کننده ای براش پیش میاد که باعث میشه به فکر فرو بره و به اتفاقات دور و برش با دقت بیشتری نگاه کنه و شایدم این به خاطر اینه که ما آدما قدر لحظات خوشی و در کنار هم بودن رو بدونیم ... دیروز یکی از روزایی بود که بی نهایت به من خوش گذشت ......
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1382 13:31
    خب یه دو ٫سه روزی میشه که اینجا نیومدم...یکشنبه شب که خیلی خوش گذشت ... بودن تو یه جمع از دوستای قدیمی که هفت ٫ هشت سالی میشد که ندیده بودمشون واقعاً عالی بود... همه چقدر بزرگ شده بودن... بعضیاشونو واقعاً نشناختم... خیلی ها هم منو نشناختن ... میگفتن خیلی تغییر کردی...شایدم تغییر کردم ٫ خودم که فکر نمی کنم...خلاصه شب...
  • A New Day Has Come یکشنبه 2 شهریور‌ماه سال 1382 19:14
    I was waiting for so long For a miracle to come Everyone told me to be Strong Hold on and don't shed a Tear Through the darkness and good times I knew I'd make it through And the world thought I'd had it all But I was waiting for You Hush now I see a light in the sky Oh it's almost blinding me I can't believe I've...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 1 شهریور‌ماه سال 1382 17:24
    روزی ما دوباره کبوترهایمان را پیدا خواهیم کرد و مهربانی دست زیبایی را خواهد گرفت... روزی که معنای هر سخن دوست داشتن است تا تو به خاطر آخرین حرف دنبال سخن نگردی روزی که آهنگ هر حرف زندگی ست تا من به خاطر آخرین شعر رنج جستجوی قافیه نبرم روزی که هر لب ترانه ایست تا کمترین سرود بوسه باشد روزی که تو بیایی٫ برای همیشه بیایی...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 30 مرداد‌ماه سال 1382 13:46
    crash boom bang ٫ عاشق این آهنگ Roxxete ام شاید به خاطر اینکه منو یاد خاطرات قشنگ ۸ ٫ ۹ سال پیش میندازه... این هفته شدیداً درگیر بودم ... اتفاقهای بد و خوب ... . . . سر سامان تو استخر در اثر شیطونی شکست... وای قیافه شیطونش در حالی که مجبور بود آروم یه جا بشینه دیدنی بود. انگشت دست خودمم نزدیک بود دیروز بشکنه...خدا رو...
  • مادر سه‌شنبه 28 مرداد‌ماه سال 1382 20:15
    مادر یگانه موجودی است که حقیقت عشق پاک را میداند. مادر عزیزم روزت مبارک ! امیدوارم روزی بتونم جبران محبتهات رو بکنم
  • ارزش خود را بدانید شنبه 25 مرداد‌ماه سال 1382 10:55
    یه سخنران معروف سمینار خود را با بالا گرفتن یک بیست دلاری آغاز نمود. او از دویست نفر شرکت کننده در سمینار پرسید : کی این اسکناس بیست دلاری رو دوست داره؟ دستها شروع به بالا رفتن کرد . او گفت: من میخوام این بیست دلاری رو به یکی از شما بدم.اما اول بذارین یه کاری بکنم . سپس شروع به مچاله نمودن اسکناس کرد .پس دوباره پرسید...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 24 مرداد‌ماه سال 1382 17:51
    اگر نمی توانی ستاره باشی لزومی ندارد که ابر باشی!
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 23 مرداد‌ماه سال 1382 11:46
    دلهایتان در سکوت خود ٫ اسرار ایام و لیالی را میداند. ولی گوشهایتان در اشتیاق ٫ گوش به زنگ است که آهنگ دل دانایتان را بشنود. شما از راه کلمات پی خواهید برد آنچه را همواره در فکرتان واقف بودید. شما با سرانگشتان برهنه تان آرزوهایتان را لمس خواهید کرد و چه نیکوست چنین کاری. سرچشمه ناپیدای روح شما نیازمند جوشیدن و روان...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 22 مرداد‌ماه سال 1382 19:48
    هورا ! نمره های مدار ۲ هم بعد از یک ماه ونیم انتظار و نذر و نیاز و شرط بندی اومد... من از همین جا به استاد گرامیمون خسته نباشید میگم . اگرچه که به همه شرطو باختم ولی ارزش باختنو داشت ...حالا از فردا یقه منو نگیرین که جبران شرط باخته رو بکنما٫ حالا من یه چیزی گفتم شما جدی نگیرین . استاد‌‌ ! دستت درد نکنه ٫ خیلی نمره...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 21 مرداد‌ماه سال 1382 16:57
    از هفته پیش با ریحانه قرا گذاشته بودیم که دوشنبه که روز آزاد هر دومونه بریم سینما... طبق قرار ٫دیروز ریحانه و بیتا اومدن دنبالم و سه تایی رفتیم سینما فرهنگ ٫ فیلم فرش باد.فیلم قشنگی بود...توی این فیلم زیباییهای اصفهان بیش از پیش جلوه میکرد. انجام یه سری آداب برای بافتن فرش برام خیلی جالب بود...اینکه هنگام شروع بافتن...
  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1382 13:54
    بعضی مواقع آدم با کسانی مواجه میشه که دوباره امیدوار میشه به اینکه هستند آدمایی که تو رو فقط به خاطر خودت دوست دارند نه به خاطر هیچ چیز دیگه ای... کسانی که حتی یک بار هم تو رو ندیدن و ارتباطشون باهات در حد خوندن وبلاگته... نمیدونم چه طور باید ازتون تشکر کنم...واقعاً نمیدونم؟ از تو متشکرم ٫به خاطر اون شعر قشنگی که تو...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 18 مرداد‌ماه سال 1382 17:02
    اگر به خورشید پشت کنی چیزی جز سایه خویش نخواهی دید!
  • [ بدون عنوان ] جمعه 17 مرداد‌ماه سال 1382 22:26
    یاد نگرفتم جواب بدیها رو با بدی بدم٫ اگرچه تو جامعه امروز ما این رویه زیاد جواب نمیده و پیرو زیادی نداره و کسی که این رویه رو دنبال میکنه به مرز نابودی کشیده میشه ٫سعی کردم در نود درصد موارد اینجوری باشم.اون ده درصد باقیمانده علتش توضیحیه که در زیر میدم : یه موقعهایی خوبی زیادی به آدمها باعث میشه که فکر کنن این خوبی...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 9 مرداد‌ماه سال 1382 12:12
    درد گریه بی خوابی فکر و خیال بیمارستان چهار ساعت زیر سرم . . . و حالا بهترم و به زودی خوب خوب خوب میشم خدایا ! شکر بابت همه چیز
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 30 تیر‌ماه سال 1382 14:32
    بیا تا برایت بگویم چقدر تنهایی من بزرگ است!
  • روانشناسی شنبه 14 تیر‌ماه سال 1382 21:40
    فرض کنید تو یه جنگل دارید راه میرید. ۱.توی راه به یک کلید میرسید.آیا برش می دارید؟ ۲.جلوتر به یک گلدون قیمتی میرسید .برش میدارید یا نه؟ ۳.جنگل رو توصیف کنید(خورشید رو چطور میبینید؟) ۴.به یک کلبه می رسید ...خیلی خسته هستید...از طرفی دوست دارید به خونه خودتون برسید.میتونید برید توی کلبه .اگر برید توی کلبه٫ صاحب کلبه...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 13 تیر‌ماه سال 1382 00:55
    نمیدونم از چی و از کجا بگم؟؟ یه حال عجیبی دارم...نمی تونم به خوبی توصیفش کنم ولی خدا نصیب هیچ کدومتون نکنه...از صبح میدونستم که٫ عصرمهمون داریم...یه دلهره عجیبی تو دلم رخنه کرده بود٫ طوری که با هیچ کار و سرگرمیی نتونستم ازش فرار کنم... انگار یه حسی منو از یه اتفاقی با خبر میکرد... مهمونمون اومد ٫اما با یه مهمون نا...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 10 تیر‌ماه سال 1382 19:41
    این زن را می بینی؟ به سرایت در آمدم ٫ برای پاهایم آب نیاوردی٫ اما این زن٫ پاهایم را به اشک شست و به موهای خویش خشک کرد. مرا نبوسیدی٫ لیکن این زن از بدو ورود٫ باز نماند از بوسیدن پاهایم. سرم را به روغن مسح نکردی٫ لیکن او به عطر تدهین کرد پاهای مرا. از این رو به تو می گویم: گناهان او که بسیار است٫آمرزیده شد٫ چرا که...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 6 تیر‌ماه سال 1382 12:20
    اگه دو نفر همدیگرو دوست داشته باشن و به هم برسن میشه خوشبختی. اگه دو نفر همدیگرو دوست داشته باشن به هم برسن بعد از هم جدا شن میشه عشق. اگه دو نفر همدیگرو دوست داشته باشن و به هم نرسن میشه افسانه. اگه...؟! بقیشو شما بگین؟
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 2 تیر‌ماه سال 1382 21:08
    آخی! بعد از سه روز متوالی امتحان دادن٫ یه کوچولو خیالم راحت شد... دیشب در حالی که داشتم از شدت زیادی درس ٫ هلاک میشدم به سرم زده بود بیام اینجا رو آپدیت کنم ولی پشیمون شدم...راستی امروز چشممون به جمال خیلیا روشن شد. تو که امروز کلی تیپ زده بودی ٫ تو چرا انقدر حالت گرفته بود؟ تو هم وقت کردی یه کم خرابکاری کن ٫ تو هم...
  • 134
  • 1
  • 2
  • 3
  • صفحه 4
  • 5