طبق معمول همیشه دیر رسیدن به کلاس تاریخ اسلام و آنچنان غرق خواندن مجله
شدن و تبادل نظر با بغل دستی عزیز که صدای استاد ٫ در حال پرسیدن اسم شما ٫
شما را به خود آورده و شما نیز مِن مِن کنان به گمان اینکه قصد تقدیر از شما را دارند
تمام و کمال خود را معرفی می کنید !! زهی خیال باطل .
یک ساعت بعد :
استاد گرامی بالای سر شما ایستاده و مشغول توضیح درس خسته کننده
محاسبات است و شما نیز در ردیف اول نشسته اید تا شاید بتوانید برای گوش دادن به
درس تمرکز کنید! چه تلاش بیهوده ای !
صدای قلبتان را از شدت هیجان که مبادا چشم استاد بر برگه نوشته هاتان بیفتد و
اثر هنری شما دو دوست را که چیزی جز تصویر او نیست ٫ ببیند ٫ می شنوید !! چه
شباهتی !!! ( تصمیم به تغییر رشته می گیرید )
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بابا جان من ! انقدر کنجکاوانه و چپ چپ نگاه نکنید ٫بعد هم خواهشاً تعبیر
و تفسیر نکنید ! این تفاسیر هم که همیشه به ضرر ما تموم میشه ٫ ما یه بار
یه اشتباهی کردیم دیگه هم محاله که تکرار بشه !