خدا قهر کرده بود

یا من دیگر او را نمی دیدم!

من گریه می کردم

یا باران می آمد!

هوا ابر بود یا نفس های من سنگین !

چه فرقی می کند وقتی طعم تلخی داشت

و من آن را حقیقت نام نهادم !

 

 

نظرات 4 + ارسال نظر
الهام - بی نام یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:45 ق.ظ http://eligoli.blogsky.com

حقیقت چقدر وحشتناک بود که تو رو بلعیده

ایلیا جمعه 25 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:26 ب.ظ http://iliya.blogsky.com

میایی آرام آرام پایین
میایی و من چشم در انتظار آمدنت هستم که مثل همیشه قدر این دانه ها را بیشتر از پیش میدانم .شما دانه ی برفی هستی که در کنار هم گوله برفی میشوید و من آدم برفی ای را از سمبل روزهای برفیم درست خواهم کرد... پس تا هوای ما بس ناجوانمردانه سرد است بیا..منتظرم...(اگر لینکم کردی بگو منم بگذارم...)

نیلوفر شنبه 1 دی‌ماه سال 1386 ساعت 11:49 ق.ظ http://niloofarranjbar.parsiblog.com

سلام ُ من هم وبلاگی هم عنوان وبلاگ شما یعنی نیلوفر آبی دارم . خوشحال می شم سر بزنید .
فعلا

sepideh پنج‌شنبه 23 خرداد‌ماه سال 1387 ساعت 12:40 ق.ظ http://deltange-naseria.blogsky.com

سلام دوست عزیز، خسته نباشی ...

دلتنگ ناصریا به مناسبت یکساله شدن آپدیت شد با :

چه کنم با دل تنها؟! چه کنم با غم دل؟!

http://deltange-naseria.blogsky.com

منتظر حضور گرمت هستم ....

موفق باشی ...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد