وقفه ! اونم یه وقفه طولانی ! گاهی اوقات زیاد حرف زدن یه سکوت طولانی رو می طلبه!یه سکوت همراه با فکر ! این سکوت باعث میشه بهتر به حرفهای دیگران گوش و فکر کنی ! به زودی میام و می نویسم !

دو نفر دیگه از عزیزترین  کسانم  که بهترین خاطرات زندگیم رو باهاشون داشتم هم به

به سراغ سرنوشتشون رفتند و من و تمام کسانی که  صمیمانه دوستشون داشتیم و 

داریم ٫ تنها گذاشتند ...

علیرضای مهربونم ٫ لادن دوست داشتنی ام !

این نوشته رو در حالی می نویسم  که ساعاتی بیش نیست که ترکمون کردین  و من به

این  اتاق ـ همدم همیشگی تنهاییهام ـ  پناه بردم تا شاید بتونم  هجوم غم و اندوه

دوریتون رو  با این صفحات قسمت کنم ... کاش می تونستم باز هم ساعت ها در

آغوش بگیرمتون ٫ کاش می تونستم حس در آغوش گرفتنتون رو سالها با خودم نگه

دارم ٫ کاش ...

نمی دونم کی دوباره  می بینمتون اما کاش این زمان زود بگذره و باز هم در کنار هم

باشیم .

به خودم قول داده بودم تا زمانی که در کنارتون هستم به اشکهام اجازه جاری شدن

ندم  تا مبادا ناراحتتون کنم ٫ به خودم  قول داده بودم تا آخرین لحظه فقط و فقط 

بخندم اما در آخرین لحظات ٫ این اشک های بی ملاحظه بدون هیچ اجازه ای پشت

سر هم سرازیر شدن و به من حتی فرصت اینو ندادن که بتونم تو خونه چشمام  

حبسشون کنم ...

عزیزانم ! هر جا که هستین خدا پشت و پناهتون ٫ و دعای ما بدرقه راهتون  باشه و

امیدوارم دوباره اون لبخند همیشگی قشنگ رو ٫ رو لباتون ببینم و دیگه تو چشماتون 

جایی برای نگرانی و ناراحتی نباشه ! 

سفر به سلامت !

خواهر کوچولوتون : پریناز