دو نفر دیگه از
عزیزترین کسانم که بهترین خاطرات زندگیم رو باهاشون داشتم هم به
به سراغ سرنوشتشون رفتند و من و تمام کسانی که صمیمانه دوستشون داشتیم و
داریم ٫ تنها گذاشتند ...
علیرضای مهربونم ٫ لادن دوست داشتنی ام !
این نوشته رو در حالی می نویسم که ساعاتی بیش نیست که ترکمون کردین و من به
این اتاق ـ همدم همیشگی تنهاییهام ـ پناه بردم تا شاید بتونم هجوم غم و اندوه
دوریتون رو با این صفحات قسمت کنم ... کاش می تونستم باز هم ساعت ها در
آغوش بگیرمتون ٫ کاش می تونستم حس در آغوش گرفتنتون رو سالها با خودم نگه
دارم ٫ کاش ...
نمی دونم کی دوباره می بینمتون اما کاش این زمان زود بگذره و باز هم در کنار هم
باشیم .
به خودم قول داده بودم تا زمانی که در کنارتون هستم به اشکهام اجازه جاری شدن
ندم تا مبادا ناراحتتون کنم ٫ به خودم قول داده بودم تا آخرین لحظه فقط و فقط
بخندم اما در آخرین لحظات ٫ این اشک های بی ملاحظه بدون هیچ اجازه ای پشت
سر هم سرازیر شدن و به من حتی فرصت اینو ندادن که بتونم تو خونه چشمام
حبسشون کنم ...
عزیزانم ! هر جا که هستین خدا پشت و پناهتون ٫ و دعای ما بدرقه راهتون باشه و
امیدوارم دوباره اون لبخند همیشگی قشنگ رو ٫ رو لباتون ببینم و دیگه تو چشماتون
جایی برای نگرانی و ناراحتی نباشه !
سفر به سلامت !خواهر کوچولوتون : پریناز