خانه عناوین مطالب تماس با من

نیلوفر آبی

نیلوفر آبی

پیوندها

  • W.A.V.E.S

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • ای بازگشته
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]
  • [ بدون عنوان ]

بایگانی

  • مرداد 1386 1
  • خرداد 1386 1
  • اسفند 1385 1
  • بهمن 1385 2
  • دی 1385 1
  • مرداد 1385 1
  • تیر 1385 2
  • اردیبهشت 1385 2
  • آبان 1384 1
  • مهر 1384 2
  • شهریور 1384 1
  • مرداد 1384 4
  • تیر 1384 1
  • فروردین 1384 1
  • اسفند 1383 1
  • بهمن 1383 1
  • آذر 1383 2
  • آبان 1383 1
  • مهر 1383 1
  • شهریور 1383 2
  • مرداد 1383 2
  • تیر 1383 7
  • خرداد 1383 1
  • اردیبهشت 1383 3
  • فروردین 1383 7
  • اسفند 1382 2
  • بهمن 1382 5
  • دی 1382 3
  • آذر 1382 6
  • آبان 1382 10
  • مهر 1382 15
  • شهریور 1382 13
  • مرداد 1382 11
  • تیر 1382 6
  • خرداد 1382 9
  • اردیبهشت 1382 4
  • فروردین 1382 1

آمار : 91616 بازدید Powered by Blogsky

عناوین یادداشت‌ها

  • [ بدون عنوان ] یکشنبه 28 مرداد‌ماه سال 1386 22:05
    خدا قهر کرده بود یا من دیگر او را نمی دیدم! من گریه می کردم یا باران می آمد! هوا ابر بود یا نفس های من سنگین ! چه فرقی می کند وقتی طعم تلخی داشت و من آن را حقیقت نام نهادم !
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 7 خرداد‌ماه سال 1386 09:23
    درد می کند صدای من ٫ بشنوید و درمانش کنید ـ اگر می توانید ـ صدای من شاید شکل یک قلب شکسته شاید حالت یک نگاه نگران شاید نفس های بریده بریده ی کسی باشد من می دانم که مرا می بینید می دانید می شنوید من بودنم را می دانم من هستیم را می فهمم اما این سکوت ناگفتنی شهر را پر کرده است صدای من با این شکل های گوناگون چه درد می کند...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 23 اسفند‌ماه سال 1385 10:59
    جایگاهت اینجاست می بینی ؟ شکل یک پنج است ولی وارونه نمی دانم تنگ است یا نه ؟ نمی دانم جا شده ای یا نه ؟ اما می دانم وقتی نیستی تنگ می شود و آزارم میدهد آن وقت باید آنقدر گریه کنم تا آرام شود بعد چشم به در بدوزم تا مطمئن شود بعد از این همه اگر آمدی که آمدی اگر نیامدی وای بر من دیوانه می شود و به من زور می گوید که : "...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 20 بهمن‌ماه سال 1385 11:26
    نامه ای می نویسم باشد که به دستت برسد ! گوشه اش عکس دلم را کشیده ام٫ نقاشی بچه گانه ایست دلم لرزان بود نقش بهتری نشد نامه ای می نویسم نامه ام را بخوان با صدایی بلند تا بدانم چه نوشته ام با آن صدایی بخوان که دوستش دارم با همان صدایی که رامم می کنی و برای من از خودت نگاهی بنویس تا در آن احساس خودم را تجربه کنم من٫ در...
  • ای بازگشته پنج‌شنبه 12 بهمن‌ماه سال 1385 18:43
    تنها نگاه بود و تبسم ٫ میان ما تنها نگاه بود و تبسم. اما... نه : گاهی که از تب هیجان ها بی تاب می شدیم گاهی که قلب هامان میکوفت سهمگین گاهی که سینه هامان چون کوره می گداخت دست تو بود و من ٫ این دوستان پاک کز شوق سر به دامن هم می گذاشتند وز این پل بزرگ ـ پیوند دست ها ـ دل های ما به خلوت هم راه داشتند ! یک بار نیز ـ...
  • [ بدون عنوان ] جمعه 1 دی‌ماه سال 1385 20:42
    کاش یه روبان مشکی داشتم و گوشه این پستم می ذاشتمش. خیلی دلم گرفته اما می دونم به اندازه تو نیست ... هیچ وقت نخواستم از تو بنویسم چون نمیخواستم با نوشته هام از قداست تو و رابطمون ذره ای کم بشه ! بازم نمی نویسم ... سرنوشت را نمی شود از سر٫ نوشت .... خداحافظ ... خداحافظ
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 31 مرداد‌ماه سال 1385 20:28
    ...
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 28 تیر‌ماه سال 1385 20:33
    قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق و عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست !چه قانون عجیبی چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی که هر بار ستاره های زندگی ات را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره امید کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهایی خیس از غرور٫ پیوند ستاره ها را به نظاره بنشینی و خموش و بی صدا به...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 3 تیر‌ماه سال 1385 22:07
    کتاب میرا نوشته کریستوفر فرانک کتابی است که شاید آینده زندگی بشری رو به تصویر می کشه ٫ از قوانینی صحبت می کنه که اگه کسی بخواد ازش تخلف کنه آنچنان کاری باهاش می کنن که یا مثل بقیه بشه یا اینکه از صحنه روزگار حذف بشه . وقتی این کتاب و می خوندم یه جورایی حس می کردم داریم به اون دوران نزدیک می شیم یه سری از اون قوانین...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 9 اردیبهشت‌ماه سال 1385 10:58
    نمی گم جای تو روی چشمامه چون اگه گریه کنم٫ خیس میشی نمی گم جای تو توی دستامه چون اگه باز کنم٫ پر میکشی نمیگم جای تو توی قلبمه چون اگه بشکنه٫ زخمی میشی نمی گم جای تو توی ذهنمه چون اگه خراب بشه٫ خراب میشی نمی گم جای تو توی حرفامه چون اگه سکوت کنم٫ خسته میشی نمی گم جای تو توی یادمه چون اگه پیر بشم ٫کهنه میشی من می گم جای...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 4 اردیبهشت‌ماه سال 1385 19:22
    جاذبه های تو تمام نمی شود تمام می شوم در آغوشت و باز به دنیا می آیم با همین تولد مکرر به خاطر دوباره دیدنت می چرخم ٫ می بوسم و نگاه می کنم... چند بار دیگر زمین دور خورشید بچرخد و من خیال کنم هنوز نچرخیده ام ؟!!
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 2 آبان‌ماه سال 1384 21:46
    اگر کسی را دوست داری٫ بگذار برود اگر برگشت از آن توست.
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 13 مهر‌ماه سال 1384 20:45
    به خداوند فرصت دهید، خواهید دید که زندگی شما دچار تحول شگرفی خواهد شد. تا به حال انقدر صبر داشتیم که به خدا فرصت بدیم ؟؟؟
  • [ بدون عنوان ] شنبه 2 مهر‌ماه سال 1384 17:14
    یاد باد ٫ یاد گذشته شاد باد !
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1384 20:07
    یه موقع هایی یه چیزایی گفتن و نوشتن نداره ! برای همین این چند وقته ننوشتم ... اگرچه که شاید بشه گفت این مدت از پر حادثه ترین روزهای عمرم بوده و این دو ٫ سه خط برای خودم گویای همه اون لحظات و اتفاقاته .
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 31 مرداد‌ماه سال 1384 20:38
    مردم می گویند عشق کور است ٫ زیرا نمی دانند عشق چیست .من به تو می گویم فقط عشق چشم دارد ٫ به غیر از عشق همه چیز نابیناست . اوشو
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 19 مرداد‌ماه سال 1384 13:24
    هیچ جایی برای رفتن و هیچ چیزی برای رسیدن وجود ندارد. تو در حال حاضر همانجایی هستی که لازم است باشی .تنها گناه ٫ طلب کردن است و تنها راه گمراهی ٫ گشتن .
  • اینجا مکان عشقه توقف کینه مطلقاً ممنوع ! چهارشنبه 5 مرداد‌ماه سال 1384 11:38
    همسفرم می شی ؟ آره... با توام.با خود خودت .کجا می رم ؟ یه سر می رم به مکان عشق٫ یه سفر رویایی به یه معبد استثنایی٫ به یه جایی که فقط جای پاکی هاست ٫ همون جا که وقتی بلرزه ٫ می تونه زندگیتو بلرزونه . وقتی بسوزه می تونه آتیشت بزنه ٫ وقتی بگیره می تونه دلیل مبهم باریدن بی اختیار چشمات مثل ابر بهار باشه .اون جا که اگه...
  • [ بدون عنوان ] شنبه 1 مرداد‌ماه سال 1384 20:14
    خوشبختی داشتن چیزهایی که دوستشان می داریم نیست ٫ دوست داشتن چیزهایی است که داریم ! و من ... !‌ شما چی ؟
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 13 تیر‌ماه سال 1384 21:59
    می خواهم بدانی این را که اگر از پنجره به ماه بلورین ٫ شاخه سرخ ٫ پاییز کندگذر بنگرم اگر در کنار آتش دست بر خاکستر نرم ٫ بر تن پر چروک هیزم سوخته زنم ٫ همه چیزی مرا به سوی تو می آورد ٫ گویی هر آ نچه که هست ٫ رایحه ٫ روشنی ورنگ ٫ قایقهای خردیند راهی جزیره های تو که چشم به راه منند . اینک اگر اندک اندک دوستم نداشته باشی...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 4 فروردین‌ماه سال 1384 23:31
    حس نبودنت دیوونه کننده ست !
  • [ بدون عنوان ] شنبه 22 اسفند‌ماه سال 1383 21:34
    دو تا جشن و مهمونی خیلی خوب ! یکی به خاطر تولد یک سالگی و دومی فکر کنم تولد ۲۲ سالگی!
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 12 بهمن‌ماه سال 1383 16:35
    گاهی توقف لازم است و گرنه پایمان مجروح و ذهنمان منحرف می شود. **************** از۲۲ دی تا هفتم بهمن واقعاً تو استرس و فشار خیلی زیادی بودم.اول به خاطر کنسرتی که داشتم و فرصت خیلی کمی که برای تمرین داشتم ٫ اما خوشبختانه خیلی خوب اجرا شد و هیچ چیز به اندازه چهره راضی و خندان استادم که بعد از تعظیم کردن در مقابل اون همه...
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 16 آذر‌ماه سال 1383 09:50
    عشق را با تو شناختم و محبت را در چشمان تو یافتم به پاکی چشمانت قسم که تا ابد دوستت خواهم داشت !
  • [ بدون عنوان ] دوشنبه 2 آذر‌ماه سال 1383 17:44
    داشتم تمام نوشته های دوستهای قدیمیمو که قبلا به دلایل مختلف برام نوشته بودن و نگاه می کردم که یهو رسیدم به این نوشته و واقعاً دلم لرزید و دوباره خاطرات اون موقع رو برام پر رنگ کرد .. نوشته ای از دوستی که ۱۲ ساله با هم دوستیم ! یه دنیا خاطره از دوستی با هم داریم ! دوستی که حتی یک ماه و نیم با هم زندگی کردیم ... یادت می...
  • [ بدون عنوان ] سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1383 00:30
    وقتی که تمام پل های پشت سرتو خراب میکنی و میری جلو حس می کنی یه چیزی رو گم کردی ... دوست داری برگردی عقب و ببینی اون چیه که جا گذاشتی اما دیگه پلی برای عبور وجود نداره... بیشتر که فکر می کنی! می بینی که اون خودتی که جا گذاشتی !!
  • [ بدون عنوان ] چهارشنبه 22 مهر‌ماه سال 1383 00:06
    منتظر باش اما معطل نشو تحمل کن اما توقف نکن قاطع باش اما لجباز نباش صریح باش اما گستاخ نباش بگو آره اما نگو حتماً بگو نه اما نگو ابداً مشورت کن اما خودت تصمیم بگیر ****** امروز هم ٫ قسمت نشد آب خنک وزرا رو بخوریم و متبرک شیم :)
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 19 شهریور‌ماه سال 1383 22:05
    هرگز برابر پرسشی نماندم مگر برابر کسی که پرسید تو کیستی ؟ **** نمی دونم چرا جدیداً هر موقع دلم گرفته می نویسم ! هنوز نرفته دلم تنگ شده !
  • [ بدون عنوان ] جمعه 6 شهریور‌ماه سال 1383 21:28
    امشب به هیچوجه، دلم وا نمیشود گویا که خاطرِ کسی از من گرفته است ...
  • [ بدون عنوان ] پنج‌شنبه 22 مرداد‌ماه سال 1383 01:50
    وقتی بهت فکر می کنم تنها چیزی که ازت به ذهنم می رسه خوبی هاته و این خیلی خوبه !
  • 134
  • صفحه 1
  • 2
  • 3
  • 4
  • 5