داشتم تمام نوشته های دوستهای قدیمیمو که قبلا به دلایل مختلف برام نوشته بودن و
نگاه می کردم که یهو رسیدم به این نوشته و واقعاً دلم لرزید و دوباره خاطرات اون موقع
رو برام پر رنگ کرد .. نوشته ای از دوستی که ۱۲ ساله با هم دوستیم ! یه دنیا خاطره
از دوستی با هم داریم ! دوستی که حتی یک ماه و نیم با هم زندگی کردیم ...
یادت می آید قدم زنان بی آنکه سرمای زمستان و گرمای تابستان
برما اثر کند ره می سپردیم ؟ آبی آسمان را چون صافی دلها خروش دریا را
چون خشم انسانها نیلوفر را چون دل انسانها می یافتیم؟
هنوز کودکانی هستند که ازسرما میلرزند و ازگرسنگی رنج میبرند
نمی دانم
هنوز
دلت
برای چیزی
می لرزد؟
به یاد روزهای خوب مدرسه دوستت دارم
و
با هم بودن
سلام پری هانوم وبلاگ خوبی داری ادامه بده من سر میزنم مر سی babay my dear....
سلام.......................پ
ریناز وبلاگ جالبی داری......
به منم سر بزن...........
تا بعد...........
نوشته جالبی .ولی حیف که همه مطالب توش درج نشده. ( :
چه کاره جالبی کردی و چه نامه زیبایی
سلام پریناز جان...متن وبلاگت قشنگه....خاطرات همیشه زیبا هستند.....مهرداد ؛ * پسر اردیبهشتی *
من میخوام برگردم به کودکی...