به که دل باید بست؟
به که شاید دل بست؟
سینه ها جای محبت همه از کینه پر است
هیچکس نیست که فریاد پر از مهر تورا
گرم٫ پاسخ گوید
نیست یک تن که در این راه غم آلوده عمر
قدمی ٫ راه محبت پوید
*****
خط پیشانی هر جمع خط تنهاییست
همه گلچین گل امروزند
در نگاه من و تو حسرت بی فرداییست
*****
به که دل باید بست؟
به که شاید دل بست؟
نقش هر خنده که بر روی لبی میشکفد
نقشه ای شیطانیست
در نگاهی که تو را وسوسه عشق دهد
حیله ای پنهانیست
*****
خنده ها میشکفد بر لبها ـ
تا که اشکی شکفد بر سر مژگان کسی
همه بر درد کسان مینگرند ـ
لیک دستی نبرند از پی درمان کسی
*****
از وفا نام مبر، آنکه وفاخوست، کجاست ؟
ریشه عشق، فسرد
واژه دوست، گریخت
سخن از دوست مگو، عشق کجا ؟ دوست کجاست ؟
*****
دست گرمی که زمهر ـ
بفشارد دستت ـ
در همه شهر مجوی
گل اگر در دل باغ ـ
بر تو لبخند زند ـ
بنگرش، لیک مبوی
لب گرمی که ز عشق ـ
ننشیند بلبت ـ
به همه عمر، مخواه
سخنی کز سر راز ـ
زده در جانت چنگ ـ
بلبت نیز، مگو
*****
چاه هم با من و تو بیگانه است
نی صد بند برون آید از آن، راز تو را فاش کند
درد دل گر بسر چاه کنی
خنده ها بر غم تو دختر مهتاب زند
گر شبی از سر غم آه کنی .
*****
درد اگر سینه شکافد، نفسی بانگ مزن
درد خود را به دل چاه مگو
استخوان تو اگر آب کند آتش غم ـ
آب شو، « آه » مگو .
*****
دیده بر دوز بدین بام بلند
مهر و مه را بنگر
سکه زرد و سپیدی که به سقف فلک است
سکه نیرنگ است
سکه ای بهر فریب من و تست
سکه صد رنگ است
*****
ما همه کودک خردیم و همین زال فلک
با چنین سکه زرد ـ
و همین سکه سیمین سپید ـ
میفریبد ما را
هر زمان دیده ام این گنبد خضرای بلند ـ
گفته ام با دل خویش:
مزرع سبز فلک دیدم و بس نیرنگش
نتوانم که گریزم نفسی از چنگش
آسمان با من و ما بیگانه
زن و فرزند و در و بام و هوا بیگانه
« خویش » در راه نفاق ـ
« دوست » در کار فریب ـ
« آشنا » بیگانه
***
شاخه عشق، شکست
آهوی مهر، گریخت
تار پیوند، گسست
به که باید دل بست ؟
به که شاید دل بست ؟
سلام. بسيار زيبا بودند. :)
بابا آخر مطلب بود دیگه... خسته نشدی از بس نوشتی؟!!:)
پریناز عزیز و مهربان من ..ممنون که به بلاگ من سر میزنی ..و لینک هم دادی!! خیلی زیبا مینویسی..صادقانه و قشنگ ...
مبارک مبارک
سلام از اتاقک چوبی چو گذشتم رد پایت را گرفتم تا به اینجا برسم و چه زیباست هم اندیشی نابت در بیان واژه ها . آشنای فکر و احساس ، مرامت باقی و دلت دریائی. نشانیت را به دل سپردم برای حضوری مدام. شادکام باشی و سلامت.
موفق باشی ... :)
شعر بسیار زیبایی بود.........اولین باره که اینجا میام....امیدوارم که بازم از شما بخونم...........
سلام پریناز! من تو بلاگرم بابا! وبلاگ قبلی رو پاکیدم!اون وبلاگی که تو توش کامنت گذاشتی مال یه الهه دیگه! راستی! مرسی بابت لینک!!! ذوقیدم یه عالم! همه ویزیتورای من اشتباهی میرن اونجا! اگه ممکنه آدرس لینک رو عوض کن. بازم مرسی!
سلام. پس بلاگ اسکای درست شد. برگشتن وبلاگت مبارک :)
به هیچ کس دیگه نمیشه دل بست . در ضمن قراره در یک حرکت نمادین ٬ بلاگرها برن کوه . دوشنبه ۲۹ اردیبهشت ( تعطیل رسمی هست ) بلاگرها میرن توچال . همه بلاگرها دعوتن . به هرکی که میشناسید بگید . اطلاعات بیشتر : http://hamedagha.tripod.com/kooh.htm
سلام ... اولین باره اینجا میام . و خوشحالم که افتخار آشنایی با اینجا نسیبم شد ...... به دل نشیند هرآنچه از دل بر آید .... و این هم یه نوشته نا قابل تقدیم :
برگشتم تا بگویم ، دستان لبریز عشقم ، چگونه تنها ماندند /
چه سان قامتم فروریخت/
چگونه دلم شکست/
تو هم برگرد ، مرغک دل/
برگرد /
هیچ جا ، امنتر از قفست نیست//حامد...
سلام
به کسی دل ببند که اگه تو دل کندی اون دل نکنه
سلام...شعر زیبایی بود لذت بردم...موفق و شاد باشی..
بابا.......عجب شعری....!:)
سلام...اولین بار هست که میام اینجا ..وبلاگ زیبایی داری ...سری به ما هم بزنید خوشحال میشم..خدا قوت..داریوش
شعر بسیار زیبایی بود
مطلب قشنگی بود.موفق باشی
سلام..خیلی قشنگ بود.
سرت خوب شلوغ شده...