یه چند وقتی بود که کاملاً فکرم مغشوش بود و انقدر فکرهای جور وا جور و رنگارنگ ذهنمو

مشغول کرده بود که فرصت تمرکز و نوشتن بهم دست نداد ...بهتر! چون فکر نمی کنم

چیزی  هم سر در می آوردین   الان خوب خوبم ...همه چیز رو به راه ...برنامه های

تفریحی هم به راه

دقت کردین ؟ یه موقع هایی یه سری معادلات تو ذهنتون شکل می گیره که فکر می کنین

به ازای هر متغیری( آدمی) برقراره و جواب میده اما یهو یه نفر میاد و همه کاسه کوزه ها رو

به  هم می ریزه ... خدا نصیبتون نکنه !!

معادلات ذهن من فعلاً متغیراش وابسته شدن ! 

فعلاً به این نتیجه رسیدم شایدم غلط باشه :

با هر کسی مثل خودش باش نه بیشتر مایه بذار نه کمتر !! فکر کنم نتیجه بده

  


فاصله بین ما

یک قدم بیشتر نبود

افسوس که دیوار بودیم


********


دیگر جا نیست

قلبت پر از اندوه است

می ترسی-به تو بگویم-تو از زندگی می ترسی

از مرگ بیش از زندگی

از عشق بیش از هر دو می ترسی.

به تاریکی نگاه می کنی .

از وحشت می لرزی 

و مرا در کنار خود

از یاد

می بری !