ستبر، بر سینه تاریخ ایستاده بود به استواری مردمانش در مرکز هزارههای گم شده و عاشق بود، چنان که جهان را به خود میخواند، بَم.
از آراتا تا افسانه از شهر دقیانوس تا لوت از سرزمینهای سوخته تا دریابارهای دور تا چین، تا هند، ... خویشاوند همه جهان بود، بَم.
در هیچ تلاطمی سر خم نکرد بَم و مرگ با ارگ بیگانه بود. شیرین بود بَم به حلاوت نخلستانهایش شکوهمند بود بَم به شکوه بیابانهایش و خوش میخواند بَم به خوشخوانی مرغان سحرخوانش. عظمت آشکار رستم دستان بود بَم، خرد پیرانه سر زال عشق بیریای رودابه بود، بَم. پاک بود بَم، به پاکی خونی که در آوارها گم شد و ایستاده بود بَم، به ایستادگی ارادهای که به کوهها پیوست
نه، بَم نمیمیرد گر چه دریغا خواهرانم مردند و برادرانم را آوار برد. بَم نمیمیرد. تا مرغانش در نخلستانها میخوانند و شکوفه های نارنجش به نسیم میآمیزند و عشق در چشم بازماندگانش سوسو میزند بَم نمیمیرد
انقدر به خاطر فاجعه ای که پیش اومده حالم گرفته است که اصلاً دستم
:( خیلی دردناک بود
سلام
بله واقعا فاجعه بود.
به نوشته ی زیباتون هم تبریک میگم.
...کینگزلی...
سلام عزیزم
واقعا برای همه سخت بود ولی باید صبر کرد
وبلاگ قشنگی داری خوشحال میشم به من هم سر بزنی (قربان شمامهدیه)
be ma ham sar bezan age behem link bedi man ham behet link midam
اگه اجازه بدین نوشته شما رو هم به بقیه سوگ سرودها در وبلاگم اضافه کنم...
سلام
یه سری به ما بزنید
مرسی
از طرف بم باز بزرگ
:((((((خیلی دردناکه:((((
فقط میتونم بگم که خیلی ناراحتم..