نمیدونم چرا یه موقع هایی که دور وبرم خیلی شلوغه بیش از پیش احساس تنهایی

می کنم ... این چند روزه دقیقاً همچین حسی رو داشتم ... انگار که  یه غم 

خیلی خیلی بزرگ رو تو دلم لونه  کرده ... چرا ؟ نمی دونم ؟

باور کن اگه دیروز با تو  صحبت نمی کردم و بهم اونجوری اطمینان نمی دادی  ٫ شاید

خیلی بدتر میشد حالم ... یه جورایی انگار آرومم کردی ... 

این راه دیگه تکلیف منو به طور مطلق مشخص می کنه ... اونوقت دیگه هیج دلیلی 

برای افسوس نیست !

از تو ٫ دوست خوبم  ٫ هم باید تشکر کنم که به خاطر همه چیز ... واقعاً دیروز بهم

خوش گذشت...اون کتابی هم که بهم دادی آخر حالگیریه ! آدم از خودش نا امید میشه !

بهتون پیشنهاد می کنم حتماً فیلم  گاهی هم به آسمان نگاه کن !  رو برید...

منو که خیلی تحت تاثیر قرار داد ... نکات خیلی خیلی جالبی داشت !

اینم یه تکه از فیلم :

باید اعتراف کنم من نیز به آسمان نگاه کرده ام

دزدانه ٫ به ستاره ها نگاه کرده ام

نه به تمامی شان ٫ تنها به آنها که شبیه ترند

آنها که به چشمان تو شبیه ترند


میدونی چقدر دلم تنگ میشه داری میری ؟ دیگه من به کی غر بزنم ؟؟

دیگه کی باهام دعوا کنه و منو از اون فکرو خیالهای خام بیرون بیاره ؟

می دونم به این زودیها بر نمیگردی ...  فقط امیدوارم هر جای دنیا هستی همینطور

موفق ٫ سرحال و خندون باشی !

   
نظرات 11 + ارسال نظر
فاطمه چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:23 ق.ظ

پریناز جون هر رفتنی یه برگشتنی داره....فاصله ها موجب دوری آدما نمیشه وقتی که دلها به هم نزدیک باشه...بعدشم این همه وسایل ارتباط جمعی پس به چه درد می خوره؟؟؟هان؟؟؟برو کتابتو بخون آفرین دختر خوب....فیلمشم واقعا عالیه....:):X:*

نا شناس چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 09:49 ق.ظ http://tribon.blogsky.com

از دیدن مطالبت لذت بردم.
به من سر بزن خوشحال میشم.

امیر حسین چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:11 ق.ظ http://a

علی چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:06 ق.ظ http://alidj.persianblog.com

سلام...مطلبت قشنگ بود...اون فیلم رو هم دیدم...موفق باشی...به منم سر بزن...

دیوانه چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:52 ق.ظ http://www.divane.blogsky.com

پری ؛ تو هم مثل من رفتنی داری و تنهایی

مسیح چهارشنبه 23 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 11:02 ب.ظ http://aaddee.blogsky.com

سلام

فکر می کنم یه بار دیگه یه همچی چیزی برات نوشته بودم ...

گاهی اوقات گذشت زمان لازمه ...

وقتی می خوان نون بپزن ... آردو که به خمیر تبدیل کردن باید بذارن یه مدت بمونه تا جادوگر زمان به اون موجودات ریز مجال بده که باعث پف کردن خمیر بشن ...

همین طور وقتی که خمیرو تو تنور می ذارن ...

یا وقتی انگورو تو خمره می ریزن ...

گاهی این جدائیها باعث رسیده شدن و قوام دوستیها می شن ...

البته ...

سربلند و ایرانی باشی .

امین پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 12:16 ق.ظ http://pilotkhaki.blogsky.com

سلام .. من چند وقت بود نتونستم بیام اینجا
اما مثل همیشه قشنگ و با احساس می نویسی

احسان پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 01:06 ق.ظ http://www.esanz.persianblog.com

سلام پری...ناراحت نباش..بالاخره بر میگرده..

احسان پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 04:39 ب.ظ http://www.esanz.persianblog.com

در برت نیست
پرواز کن با خاطراتش
تا اشیانی داشته باشی
در ذهن زیبایش...
موفق باشی................

اله پنج‌شنبه 24 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:39 ب.ظ http://ellest.blogspot.com

آره . رفتن بده. خیلی

سارا شنبه 26 مهر‌ماه سال 1382 ساعت 10:50 ب.ظ http://saara.persianblog.com

امان از هر چی رفتنه !!! حالم ازش به هم می خوره

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد