If You Don't know me By Now

You will

Never,Never,Never

Know Me

تو این روزهای پر از اضطراب و استرس تنها آرزویی که دارم اینه که یک ماه بخوابم و بعد از یه ماه

بهم بگن: پریناز! همه درسات پاس شد٫همه اون چیزایی که نگرانشون بودی به خوبی وخوشی

تموم شدن ...

کاش زندگی هم یه ریموت کنترل داشت و هر موقع که حس می کردی که دیگه نمیتونی اون

شرایطو تحمل کنی زمانو می کشیدی جلو و به یه جایی میرسوندی که همه چیز عالی و بر وفق

مرادت بود...اما ...اینجوریم زیاد جالب نمیشد...اونوقت زندگی یه جورایی یکنواخت و بدون 

هیجان میشد...پس نتیجه میگیریم همین جوری خوبه...

می بینین چه با حال خودمو توجیه میکنم؟؟!! ولی  حالا از شوخی گذشته این شرایطی که 

 تو این مدت داشتم٫ باعث تغییرات زیادی در من شد و یه جورایی باعث شد که خودم و توانایی

هامو بیش از پیش بشناسم...این مدت اگرچه دیر گذشت اما اثرات سازنده ای داشت و به خاطر

همین خوشحالم...


نهم خرداد ٫ساعت هفت ونیم صبح بعد از یک سال دوباره فرا رسید و حال و هوای یکسال پیشو

دوباره زنده کرد...