نامه ای می نویسم
باشد که به دستت برسد !
گوشه اش عکس دلم را کشیده ام٫
نقاشی بچه گانه ایست
دلم لرزان بود
نقش بهتری نشد
نامه ای می نویسم
نامه ام را بخوان
با صدایی بلند
تا بدانم چه نوشته ام
با آن صدایی بخوان که دوستش دارم
با همان صدایی که رامم می کنی
و برای من از خودت
نگاهی بنویس
تا در آن
احساس خودم را
تجربه کنم
من٫ در کار دل ناشی ام
برای من
نفس هایت را بفرست
تا تکرارشان را
بشمارم
تا دل را
در آغوش گرفته آرام کنم
و بی تابی اش را
به تپش های دلت بیارامم
نامه ای نوشته ام
بخوان!
اگر چه من به مدرسه نرفته ام
بخوان!
بخوان که نامه ام شنیدنی ست.
سلام
شعر زیبایی بود..
نامه های زیبایی در همین وبلاگها می بینی...اما به دست خواننده اصلی می رسه؟؟
بعید بدونم که به دستش برسه ...
عالی بود.خودت گفتی؟
اگه گفتی من کیم؟
نه٫ خودم نگفتم!
راستش من علم غیب ندارم که بدونم شما کی هستی!!
دوست داشتی حتما می گفتی...
در زیباییش که شکی نیست . حالا واقعا خواننده اصلیش کیه!؟
البته اگه دوست داشتی حتما می گفتی.ما که علم غیب نداریم !
خب راست می گی ! خواننده اصلیش شاید هم اینو بخونه اما ...
اما چی؟چرا انقدر مرموز!؟
اما شاید ندونه این نوشته برای اونه ! خیالت راحت شد ؟؟؟
چرا انقدر کنجکاو!؟