این داستانو بخونین :
روززی مردی خواب عجیبی .دید که پیش فرشته هاست و به کارها ی آنها نگاه می کند.
هنگام ورود ٫ دسته بزرگی از فرشتگان را دید که سخت مشغول کارند و تندتند نامه هایی
را که توسط پیک ها از زمین میرسند ٫ باز می کنند و آن ها را داخل جعبه می گذارند.
مرد از فرشته ای پرسید : شما چکار می کنید ؟ فرشته در حالی که داشت نامه ای را
باز می کرد ٫گفت :این جا بخش دریافت است و ما دعاهاوتقاضاهای مردم را تحویل
می گیریم .
مرد کمی جلوتر رفت.باز تعدادی از فرشنگان را دید که کاغذهایی را داخل پاکت
می گذارند و آن ها را توسط پیک هایی به زمین می فرستند.
مرد پرسید : شما ها چکار می کنید ؟ یکی از فرشتگان با عجله گفت : این جا بخش
ارسال است ٫ ما الطاف و رحمت های خدتوند را برای بندگان به زمین می فرستیم .
مرد کمی جلوتر رفت و
یک فرشته را دید که بیکار نشسته است .
مرد با تعجب پرسید : شما بیکارید؟
فرشته جواب داد : اینجا بخش تصدیق جواب است. مردمی که دعاهایشان مستجاب
شده ٫ باید جواب بفرستند ولی فقط عده بسیار کمی جواب می دهند.
مرد از فرشته پرسید : مردم چگونه می توانند جواب بفرستند؟
فرشته پاسخ داد : بسیار ساده ٫ فقط کافیست بگویند :خدایا
شکر.
داستان قشنگیه .. قبلا خونده بودم
سلام خوبی پریناز خانوم داستان جالبی بود خوشحال میشم به ما هم یه سری بزنی....در پناه حق!!!
دوست دار شما = نوید (Mashmoolak)
سلام پریناز خانوم خیلی قشتگ و عالی مینویسی من خیلی از وبلاگ شما لذت می برم امیدوارم که همیشه موفق و سربلند باشی.
چگونه میتوان از خاطر ربود اقیانوس جاری را در نبض دستانت متبرک باد نام تو ومتبرک باد هوای تو .....قلب مهربونی داری امیدوارم نگاهت به زندگی و اطرافت عوض نشه..دوست داشتی بیا خوشحال میشم...بدرود
پس
شکر که اینجا درست شد. اخه دلم تنگ شده بود .
شکر که دوستانی چون شما دارم
شکر و شکر و شکر
سلام صابخونه
واسه مام جا هست؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خوشحالم که پیدات کردم
از مطالبت کلی استفاده بردم
موفق باشی.
خیلی جالب بود...واقعا شرمنده خدا شدم...جدا که ما آدما خیلی ناشکریم:(خدایا شکرت......تو هم شکر کن زود باش؛)