قول داده بودم که اگه وقت کردم یه قسمهایی از کتاب
خاطرات حوّا رو بنویسم...
دو قسمت آخرش ٫ اونم
بعد از هبوط رو براتون می نویسم... این کتاب نوشته
مارک تواین هست ! طولانیه ولی حتماً سعی کنید بخونید !
وقتی به گذشته می نگرم بهشت به نظرم یک رویا می آید .قشنگ بود ٫ فوق العاده
قشنگ ٫ قشنگ و افسونگر و حالا از دست رفته است و من دیگر آنرا نخواهم دید.
بهشت از دست رفته است ٫ اما من او [ آدم ] را یافته ام و خوشنودم . او آنقدر که
می تواند مرا دوست دارد و من او را با تمام شور وجودم دوست می دارم و گمان
می کنم این موضوع زیبنده جوانی و نوع من است .از خویش می پرسم ٫ چرا او را
دوست دارم ؟ و در می یابم که نمی دانم و چندان هم فرقی نمی کند . اما آنچه هست
این نوع عشق محصول عقل و استدلال نیست- مثل عشق به سایر موجودات - گمان
می کنم چنین باشد . من بعضی از پرندگان را به خاطر نوای خوششان دوست دارم٫
اما آدم را به خاطر نوای خوشش دوست ندارم و هر چه می گذرد مطمئن تر می شوم
که چنین نیست . گرچه که از او می خواهم که برایم بخواند چون دوست دارم از آنچه
او بدان علاقه دارد آگاهی یابم . گرچه صدای او مرغ را از تخم می اندازد !!
برای خاطر ذکاوتش هم نیست که او را دوست دارم. او که خود چنین نبوده است ٫
خدا او را ساخته است و همین کافیست. هدفی خردمندانه در آن وجود دارد ٫
می دانم . و می دانم با گذشت زمان همه چیز رو به پیشرفت خواهد بود و بعلاوه
عجله ای هم نیست او به قدری که باید ٫ خوب است .
او را به خاطر وقار و تأمل و نازک سرشتی اش دوست نمی دارم ٫ گرچه او فاقد این
چیز هاست اما خوب است و بقدر کافی هم و هر روز بهتر می شود. سخت کوشی
او هم دلیل دوست داشتن من نیست ٫نه اصلاً . فکر می کنم سخت کوشی در نهاد
اوست و نمی دانم چرا او این موضوع را از من پنهان می کند و این تنها رنج من است
[احتمالاً خوشی زیر دل حوا زده بوده :(( ]. اما از جهات دیگر او حالا با من رک
و راست است . مطمئن هستم که او فقط ٫ این موضوع را از من پنهان می کند
[ زیادی مطمئن بوده ] . اینکه او رازی را از من پنهان می دارد غصه دارم می کند و
و بعضی مواقع خواب را از چشمانم می رباید [ عزیزم باید عادت کنی! ] . اما من این
موضوع را از ذهنم بیرون می کنم و این در خوشحالی من خللی ایجاد نمی کند ٫
شادیی که وجودم سرشار آنست . ... . او در من اثر کرده اما تقصیر او نیست فکر
می کنم این ویژگی جنس ماست . او که جنس خویش را انتخاب نکرده . اما من در
او اثر نکرده ام و البته اگر چنین بود من قبل از او نابود می شدم اما این از خواص
جنسیت است.
اما چرا او را دوست می دارم ؟ فکر می کنم صرفاً به خاطر مرد بودن اوست .اما من
می توانم بدون این موضوع هم او را دوست بدارم. حتی اگر مرا اذیت بکند من باز او
را دوست خواهم داشت [ به این می گن عشق ] ٫ می دانم و این موضوع به جنس
ما بر میگردد.
او قوی و زیباست و من به این خاطر او را دوست می دارم و او را تحسین می کنم و
مایه غرور من است . اما او را بدون این ویژگی ها هم می توان دوست داشت .او اگر
ساده و بدون این خصائص هم بود باز او را دوست می داشتم . اگر بیمار و رنجور بود
برایش کار می کردم ٫ به او خدمت می کردم و برایش دعا می نمودم و تا زنده بودم
از او مراقبت می کردم [خوش به حال آدم ] .
بله من فکر می کنم او را به خاطر اینکه مرد است و مال من است دوست می دارم.
دلیل دیگری در کار نیست و هم چنانکه اول گفتم این نوع عشق حاصل عقل و منطق
نیست ٫ خود به وجود می آید ـ و کسی نمیداند از کجا ـ و توضیحی هم در کارش
نیست و نیازی هم به توضیح نیست .من این چنین می اندیشم .اما من یک دخترم و اولین
کسی هستم که عشق را می آزماید و شاید روزی ثابت شود که این نتیجه گیری
من از روی بی تجربگی و خامی بوده است.
خیلی طولانی شد ولی اگه می خواستم دو قسمتش کنم یه کم لوس می شد.
جمله های داخل کروشه هم از خودمه
قشنگ بود اما حس مردن نداشت...
هنوز به اون حد نرسیدم( دو نقطه دی)
پریناز منم این کتابرو می خوام.....:)باید جالب باشه:)
حتماً عزیزم !
سلام
واقعا که عجب زن معرکه ای بوده این حوا ...
اما از یاد نبریم که این کتابو یه مرد نوشته ...
کاش نظر همسر مارک تواین هم در دسترس بود !!!
در کل خیلی جالب بود ...
سربلند بمونی .
سلام به پریناز عزیز.راستش هر کاری یه تاوانی داره . و یک سیب از دست حوا خوردن تاوانش آوردن نسل بشر بود رو زمین. گر چه بیشترین سختیش هم مال آدم بود و حوا. چون اونها فقط بهشت رو تجربه کرده بودن. ولی اگه حوا خودت رو پیدا کنی اون سیب و تمام ماجراهای بعدش دوست داشتنی میشن.تا اونجا که ادم میره و رو ی قبر حوا مینویسه: با بودن حوا همه جا بهشت من بود.
سلام. وب قشنگی دارید بایستی سر فرصت اومد و کامل خوندش. موفق باشید
سلام...وبلاگ خیلی خوبی دارین پریناز...همین طوری ادامه بدین...واقعا قشنگه ....
در ضمن منم یه خونه کوچولو دارم که اگه دوست داشتی سر بزن....خیلی خوشحال میشم...
مرسی
سلام!