آخه چطور ممکنه ؟ چطور یه آدم ٫ آدمی که شناختی از تو ٫ به خصوص تو این چند ساله
 
نداشته می تونه چیزایی رو بهت بگه که وقتی می شنوی با خودت میگی :الانه که دو تا

شاخ خوشگل رو سرم سبز بشه

جدی ! باورم نمیشد ...آخه چه جوری می تونه هر چیزی که تو ذهنمه بخونه و از 

مشکلات  اخیرم باهام حرف بزنه ؟ !!

من در حال حاضر در حالت کُما به سر می برم ...وقتی باهاش حرف میزدم حس

میکردم یه نیروی خیلی خیلی زیادی داره به کف پاهام فشار وارد میشه و می خواد منو

پرت کنه تو آسمونا ... اینجوریشو دیگه نداشتیم !

حرفامو شوخی نگیرید ... جدی جدیه !

.
.
.

یه چیزایی بهم گفت که برای من در حال حاضر بعد از گذشت یکی ٫ دو ماه و تصمیماتی

که گرفتم انجامش خیلی سخته ... چون الان خودمو قانع کردم و تو تصمیمم هم خیلی

قاطعم ! ولی اون یه چیز دیگه می گفت... چیزی که شاید خودمم قبلاً این جوری فکر

می کردم  ولی الان نه ... ولی حرفها یی که می زد یه جورایی درست بود!

حالا من چی کار کنم؟؟؟!

فکر نکنید این کسی که دارم در موردش صحبت می کنم فالگیر و از این جور

چیزاست ها !

یه کسی خیلی بالاتر از این حرفها !  برای همین خیلی فکرم مشغول شده ...

خیلی برام سخته که حتی یک قدم برگردم عقب ... آخه اصلاً با منطق من جور

در نمیاد  !






هر وقت کسی را می بینم

که وارونه در آب ایستاده

خنده ام میگیرد

هر چند نباید بخندم

چون شاید در جهانی دیگر

دیاری دیگر

زمانی دیگر

او راست ایستاده باشد و من وارونه !

******************

اقا من کلی اومدم اینجا ابراز احساسات کردم و نوشتم  که تو این یکی

دو روزه چی کارا کردم این بلاگ اسکای حالمو گرفت و به محض publish 

کردن مارو فرستاد به Home page  خودش

می بینین ؟ دیگه بلاگ اسکای هم منو دوست نداره

اگرچه من دست از تلاش برنداشتم ٫ اما اون ابراز احساسات رو

می ذارم واسه دفعه بعد !

فقط بگم که :حالم خوبه... روزگار هم بر وفق مراده...

با ریحانه در حال فراگیری علم و دانش هستیم
 



برای رسیدن به توست که پرواز می کنم ٫ نکند قفس باشی !

راستی آهنگ وبلاگمو عوض کردم ٫ نظرتون چیه؟