به کسی برنخورد
پنجره را می بندم
تا کسی آن سوی این پنجره ها
درد مرا نشناسد ٫
این همه پنجره باز برایت بس نیست ؟
به تو هم برنخورد
پنجره را می بندم
چون به شب مشکوکم
چون به اندازه ی یک مورچه بی آزارم
چون که تنهایی خوبی دارم
چون دلم می خواهد
به خودم فحش رکیکی بدهم
شجره نامه من مال من است
به کسی بر نخورد
من دلم می خواهد .
صفحه پنجم علم الاشیاء می گوید :
مرغ یک پا دارد
به کسی چه
مرغ این صفحه دلش می خواهد
دوست دارد لنگ لنگان قدمی بردارد .
برود تا ته باغ و بگوید :
به کسی چه
من دلم می خواهد
من در اندیشه مردی هستم
که از آواز مگس می ترسید
و خردمندترین جاهل سی متری بود
من دلم می خواهد
به خردمندی او فحش رکیکی بدهم
به کسی بر نخورد
حنجره ام مال من است
باز کن پنجره را
چون گذشت آن ایام
که برایت سنگام
شعر عارفانه بود
باز کن پنجره را
من یکی٫ می بندم !
با اجازه از یکی از دوستان
عزیزم که نمی تونم لینک وبلاگشو اینجا بذارم !
به طرز وحشتناکی درس دارم !! اگه تا روز دوشنبه اینجا آپدیت نشد بدونین
بنده زیر خروار درسها جان به جان آفرین تسلیم کردم !!!!